دین اسلام ، زیر پرسش

 

 

پژوهش و بنکاوی درباره د ین اسلام باید بر پایه دوبنمایه انجام بگیرد : نخست درونمایه قانون اساسی این دین ، یعنی قرآن و دیگری تاریخچه بنیانگزاری اسلام بوسیله پیامبر آن ، حضرت محمد بن عبدالله. با توجه به اینکه تاریخ طبری بیش از سایر اسناد و مدارک تاریخی دارای اعتبار و شهرت بوده و بنمایه پژوهشهای سایر تاریخنویسان نیز قرار گرفته ، این مجموعه تاریخی نیز پس از قرآن ، بنمایه این نوشتار قرار گرفته است.

طبری می نویسد : « نام پیامبر خدا محمد بود و پدرش عبدالله بن مطلب نامیده می شد. » بدیهی است که چون واژه

«عبد» معنی غلام می دهد ، بنابر این « عبدالله » مفهوم « غلام الله » را دارد.
پرسشی که در اینجا به وجود می آید آنست که آیا اللهی که پسوند نام پدر محمد بود ، همان اللهی است که بنا به باور مسلمانان ، بوسیله جبرئیل فرشته ، قرآن را به محمد وحی و یا دیکته کرده و یا(عبد) الله پدر محمد با الله وحی کننده قرآن به محمد تفاوت دارد و موجود دیگری است ؟

هرگاه این دو الله یکی باشند ، می توان گفت که این الله را تازیان پیش از اسلام نیز می شناخته اند.

 به گفته دیگر این همان اللهی است که بنابربرخی ازنوشته های تاریخی ، یکی از بت های مشهور تازیهای پیش از اسلام ، مانند لات ، منات و عزی بوده که در خانه کعبه بوسیله تازیها پرستش می شده است.
می دانیم که هنوز هم تازیها حجرالاسود و یا سنگ سیاهی را که در گوشه شرقی خانه کعبه کارگزاری شده پرستش می کنند و از اینرو می توان از نگر منطقی اطمینان داشت که الله و سایر بت های خانه کعبه نیز مانند حجرالاسود بوسیله تازیها پرستش می شده است.

مادر محمد نیز آمنه نام داشته که در سده ششم میلادی در شبه جزیره عربستان به دنیا آمده و در سن 40 سالگی در شهر مکه در زمانی که محمد بیش از شش سا ل نداشته در گذشته است. پس از آن محمد چندی زیر سرپرستی پدر بزرگش عبدالمطلب بسر برده و پس از درگذشت او به خانه ابوطالب عمویش رفته و زیرسرپرستی او به زندگی ادامه داده است. با توجه به اینکه ابوطالب مردی تنگدست و نیازمند بوده ، محمد ناچار می شود ، دوره کودکی اش را در جایگاه چوپانی گوسفند ، بز و شتر سپری سازد. آنگاه محمد در جوانی به استخدام بیوه زن ثروتمندی به نام خدیجه درآمده و در سن 25 سالگی با او در حالیکه خد یجه 45 سال از عمرش سپری می شده و به شغل بازرگانی اشتغال داشته ، زناشویی کرد.

محمد ، پس از 15 سال ازدواجش با خدیجه ، یعنی در سن 40 سالگی ادعای پیامبری می کند. گروهی از تاریخنویسان بر این باورند که محمد به مرض غش Epilepsy مبتلا بوده و این بیماری انگیزه او را برای ادعای پیامبری تقویت کرده است. محمد مدت 23 سال،  که 13 سال آن در مکه و 10 سال در مدینه بود به ادعای پیامبری ادامه داده و در سن 63 سالگی ، درگذشته است.

طبری درباره ادعای پیامبری محمد می نوسد :

ابوذر غفاری گوید : از پیامبر پرسیدم : « ا ول بار چگونه یقین کردی که پیامبر شده ای ؟ »

گفت : « ای ابوذر من به در مکه بودم که دو فرشته سوی من آمدند ، یکی برزمین بود و دیگری میان زمین و آسمان بود. و یکیشان به دیگری گفت : « این هما نست. »

دیگری گفت : « هما نست. »

گفت : « او را با یکی وزن کن. » و مرا با یکی وزن کردند که بیشتر بودم.

پس از آن گفت : « او را با ده تن وزن کن. » و مرا با ده تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت : « او را با صد تن وزن کن. » و مرا با صد تن وزن کردند و بیشتر بودم.

آنگاه گفت : « و او را با هزار تن وزن کن. » و مرا با هزار تن وزن کردند و بیشتر بودم.

یکیشان به دیگری گفت : « شکم او را بشکاف » و او شکم مرا شکافت.

آنگاه گفت : « دل او را برون آر. » یا گفت : « دل او را بشکاف » و دل مرا بشکا فت و قطرات خون از آن برآورد و بیفکند.

آنگاه دیگری گفت : « شکم او را بشوی.» آنگاه آرامش را بخواست که گویی صورت گربه ای سپید بود و آنرا به د ل من نهاد و گفت : « شکم او را بدوز. » و شکم مرا بدوختند و مهر نبوت میان دو شانه ام زدند و برفتند و گوئی هنوز آنها را می بینم. »

طبری درباره معراج می نویسد: از انس بن مالک روایت کرده اند که چون هنگام نبوت پیامبر ما صلی الله و علیه و سلم فرا رسید ، وی به کنار کعبه خفته بود و رسم چنان بود که قریشیان آنجا می خفتند و جبرئیل و میکائیل بیامدند و با هم گفتند : « فرمان درباره کیست ؟ »

آنگاه گفتند : « درباره سالار قوم است. » و برفتند ، و از سوی قبله درآمدند و سه فرشته بودند و پیامبر را یافتند که به خواب بود و او را به پشت بگردانیدند و شکمش بشکافتند ، آنگاه از آب زمزم بیاوردند و داخل شکم او را از شک و شرک و جاهلیت و ضلا لت پاک کردند ، پس از آن طشتی از طلا بیاوردند که پر ازایمان و حکمت بود و اندرون وی را از ایمان و حکمت پر کردند. آنگاه او را سوی آسمان اول بالا بردند و جبرئیل گفت : « در بگشایید. » و دربانان آسمان گفتند : « کیستی ؟ »

پاسخ داد : « جبرئیلم. »

بر پایه نوشته طبری ، محمد در هر یک از آسمانها با یکی از پیامبران پیش از خود دیدار می کند. در آسمان اول ، محمد با آدم روبرو می شود ، در آسمان دوم ، یحیی و عیسی ، در آسمان سوم ، یوسف ، در آسمان چهارم ، ادریس ، در آسمان پنجم ، هارون و در آسمان ششم ، موسی را دیدار می کند. در آسمان هفتم ، محمد با ابراهیم دیدار می کند و پس از آن ، جبرئیل او را به بهشت می برد و در آنجا محمد می تواند با خدا از نزدیک روبرو شود. در اینجا ، خداوند به محمد فرمان می دهد که مسلما نها باید در هر شبانه روز، پنجاه بار نماز به جای آورند. هنگامی که محمد به آسمان ششم بازگشت می کند و موضوع گفتگوی خود را با خدا و فرمان خدا را درباره پنجاه بار نماز در شبانه روز برای مسلمانان با موسی در میان می گذارد ، موسی به او می گوید : « چون امت تو ناتوان هستند و عمری کوتاه دارند ، بنابراین بهتر است تو به آسمان هفتم نزد خداوند بازگردی و درباره شمار پنجاه بار نماز در شبانه روز از او تخفیف بگیری. »

محمد بر پایه پیشنهاد موسی به آسمان هفتم باز می گردد و از خدا درخواست تخفیف می کند و خداوند ده مرتبه از نمازهای شبانه روز را برای مسلمانان کم می کند. محمد دوباره به آسمان ششم باز می گردد و موضوع را با موسی درمیان می گذارد. موسی به او می گوید ، شمار چهل بارنماز در شبانه روز نیز برای مسلمانان زیاد است و او باید باز هم به آسمان هفتم برود و از خداوند درخواست تخفیف بیشتری بکند.

این کار چندین مرتبه تکرار می شود و هر بار که محمد به آسمان ششم نزد موسی باز می گردد ، وی محمد را برای گرفتن تخفیف بیشتر نزد خدا باز می گرداند تا سرانجام شمار مرتبه های نماز در شبانه روز به پنج بار کاهش می یابد. موسی باز هم به محمد پیشنهاد می کند که پنج بار نماز در شبانه روز نیز برای امت اسلام زیاد است و او باید دگر بار نزد خدا برود و باز هم درخواست تخفیف بکند. ولی ، محمد به سبب شرم و حیا ، پیشنهاد موسی را رد می کند و از اینرو شمار پنج بار نماز در شبانه روز برای مسلمانان تأیید می شود.

به هر روی ، پس از اینکه محمد ادعای پیامبری نمود ، قبیله او قریش ، او را طرد کردند. آیه های سوره 109 در این راستا می گوید :

« بگو ، ای کافران ، من آنرا که شما می پرستید ، ستایش نمی کنم و شما نیز کسی را نمی پرستید که من ستایش می کنم و من هرگز آنچه را که شما می پرستید ، نخواهم پرستید و شما هم هرگز آنچه را که من می پرستم ، نخواهید پرستید. پس دین شما برای خود شما و دین من از آن خود من باشد. »

محمد با آوردن این آیه ها کوشش کرد ، اهالی مکه را در برابر ادعای پیامبریش آرام سازد ، ولی زمانی که متوجه شد ، اهالی مکه در پی تعقیب او هستند و وی برای دفاع از خود نیروی کافی در اختیار ندارد ، ناچار از مکه به مدینه فرار کرد. این سال ، بعدها د ر زمان خلافت عمربن الخطاب ، مبنای تاریخ اسلام شد که شامل 12 ماه است که هر ماه دارای 28 روز می باشد و سال هجری قمری نامیده می شود.

 

 

همسران محمد

 

به گونه ای که گفتیم ، محمد در سن 25 سالگی با بیوه زن 40 ساله ای که کارفرما و ارباب او بود و خدیجه نام داشت ، ازدواج کرد که او در حدود سه سال بعد ، یعنی پس از فرار محمد از مکه به مدینه ، بدرود زندگی گفت. پس از در گذشت خدیجه ، محمد دختر ابوبکر، عایشه را به همسری اختیار کرد. درباره رویداد زناشویی محمد با عایشه ، طبری از قول عایشه می نویسد :

« هنگامی که ما به مدینه رفتیم ، روزی پیامبر همراه تنی چند از مردان انصار و نیز چند زن به خانه ما آمد. من در آن زمان در ننویی قرار داشتم و باد میخورد م. مادرم مرا از ننو بدر آورد و سرپوشم را بیاورد و چهره ام را با آب شستشو داد. آنگاه مرا کشید و برد و جون به نزدیک در رسیدم ، مرا نگهداشت تا کمی آرام شدم. آنگاه مادرم مرا به درون اتاقی برد که پیامبر خدا در آنجا بر تختی نشسته بود. مادرم مرا در کنار او نشانید و گفت : « این خانواده توست ، خداوند آنها را به تو و ترا به آنها مبارک گرداند. » سپس، مردان و زنان همراه محمد ، خانه را ترک کردند و او در خانه ما با من زفاف کرد. برای انجام این کار نه شتری کشتند  و نه بزی سر بریدند. من در آن زمان تنها هفت سال داشتم و سعد بن عباده کاسه ای را که هر روز پیامبر در اختیار او قرار می داد ، به خانه ما می فرستاد. »

طبری مینویسد ، هنگامیکه محمد درگذشت ، سن او بین 60 تا 63 و سن عایشه در حدود 18 سال بود. طبری ادامه می دهد و می نویسد ، شمار زنهای محمد 23 نفر بود که در بین آنها زنی وجود داشت به نام صفیه که همسر مردی به نام  « کنانه بن ربیع » بود. بنا به فرمان محمد، سر شوهر صفیه را از بدن جدا کردند و سپس او را به نام کنیز برای محمد بردند تا با وی همبستر شود. یکی دیگر از همسران محمد ، زینب نام داشت که پیش از ازدواج با محمد ، همسر پسر خوانده او به نام زید بوده است. محمد خود اظهار داشته است که به فرمان خداوند با زینب ازدواج کرده تا ازدواج مردها با زن پسر خوانده مجاز و مشروع به شمار رود و این امر بین مسلمانان رواج یابد ، زیرا تا آن زمان ازدواج تازیها با زن پس خوانده ممنوع و حرام به شمار می رفت.

 ( آیه های 39-36 سوره 33 ) و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده‏اش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختيارى باشد؛ و هر كس خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى كند قطعاً دچار گمراهى آشكارى گرديده است‏.  «36»   و آنگاه كه به كسى كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو به او نعمت داده بودى‏، مى‏گفتى‏: و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود، در دل خود نهان مى‏كردى و از مردم مى‏ترسيدى‏، با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى‏. پس چون زيد از آن (زن‏) كام برگرفت وى را به نكاح تو درآورديم تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان -چون آنان را طلاق گفتند- گناهى نباشد، و فرمان خدا صورت اجرا پذيرد.  «37»   بر پيامبر در آنچه خدا براى او فرض گردانيده گناهى نيست‏. (اين‏) سنّت خداست كه از ديرباز در ميان گذشتگان (معمول‏) بوده‏، و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر (و متناسب با توانايى‏) است‏.  «38»   همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابلاغ مى‏كنند و از او مى‏ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند. و خدا براى حسابرسى كفايت مى‏كند.  «39»   محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست‏، ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است‏. و خدا همواره بر هر چيزى داناست‏.  

 

 

ازجمله سایر زنان محمد، زنی بود به نام ماریه که یک کنیز مصری بود که مقوقس پادشاه مصر او را برای محمد هدیه فرستاد بود و محمد او را به خدمتکاری حفصه دختر عمر که یکی دیگر از همسرانش بود ، گمارده بود. روزی محمد برای دیدار حفصه به خانه او رفت ، ولی چون او در خانه نبود ، ماریه در خانه را به روی محمد گشود. محمد با ماریه همبستر شد و پس از چندی که حفصه به خانه بازگشت ، ماریه را در آغوش محمد یافت و مشاهده این رویداد او را به سختی خشمگین کرد. محمد در برابر خشم حفصه سوگند یاد کرد ، به شرط اینکه حفصه این موضوع را پنهان نگهداشته و با سایر همسرانش در میان نگذارد ، دیگر با ماریه همخوابگی نخواهد کرد. ولی حفصه ، موضوع را با عایشه در میان گذاشت و از دگر سو ، چون ماریه زن زیبائی بود و نگهداری سوگند برای محمد کار آسانی نبود ، از اینرو محمد به آوردن

آیه های6-1 سوره 66 پرداخت

«1» اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى‏كنى‏؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است‏.   «2»  خداوند راه گشودن سوگندهايتان را [در اين گونه موارد] روشن ساخته‏؛ و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است‏.   «3»    [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت‏، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت‏، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود؛ هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت‏: (چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت‏؟) فرمود: (خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت‏!)  «4»  اگر شما [همسران پيامبر] از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست‏، زيرا] دلهايتان از حق منحرف گشته‏؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح‏، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.   «5»  اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان‏، مؤمن‏، متواضع‏، توبه كار، عابد، هجرت‏كننده ، زنانى غيرباكره و باكره‏!    «6» اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگه داريد؛ آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏كنند و آنچه را فرمان داده شده‏اند [به طور كامل‏] اجرا مى‏نمايند!  

 

 

 

 

عصا یا کلید بهشت

 

عبدالله بن انیس گوید :پیمبر خدا مرا پیش خواند و گفت: « شنیده ام خالد بن سفیان هذلی  کسان فراهم میکند که به جنگ من آید، اکنون او در نخله یا در عرنه اقامت دارد، برو و او را بکش.»

گوید، ومن گفتم: «ای پیمبر خدای صفت اورا بگوی که توانم شناخت.»

پیمبر گفت:«وقتی اورا ببینی شیطان را بیاد تو آرد، نشانه وی آنست که چون او را ببینی لرزه ای درخویشتن بیابی.»

گوید: ومن شمشیرآویختم و برفتم و بخالد رسیدیم که زنانی همراه داشت و جایی برای اقامت آنها میجست، وهنگام نماز پسین بود. وچون اورا دیدم چنانچه پیمبر خدای گفته بودلرزشی در خود یافتم وسوی او رفتم و چون بیم داشتم زدوخورد با او مرا از نماز باز دارد در آنحال که سوی اومیرفتم با اشاره سرنماز کردم و چون نزدیک وی رسیدم گفت:«کیستی؟»

گفتم:«یکی از مردم عربم، شنیدهام کسان را برای جنگ این مرد فراهم میکنی وبهااین سبب پیش تو آمدهام.»

گفت:«آری، مشغول این کار هستم.» آنگاه کمی با او برفتم و چون فرصت یافتم وی را با شمشیر زدم و کشتم وبیامدم و زنانش بر او ریختند، و چون پیش پیمبر رسیدم و سلام کفتم مرا نگریست وگفت:«موفق باشی؟»    گفتم:«اوراکشتم.»

گفت:«راست میگویی.»   پس از آن پیمبر خدا برخاست و سوی خانه خویش رفت و چون باز آمد عصایی به من داد و گفت:«ای عبدالله، این عصا را بگیر و با خود داشته باش.»  گوید:وباعصا کسان رفتم و گفتند:«این عصا از کجاست؟»

گفتم:«این پیمبر به من داد و گفت با خودم داشته باشم.»     گفتند:«بروبپرس که عصا را برای چه به توداد؟»

ومن بازگشتم وگفتم:«ای پیمبر خدای عصا را برای چه به من دادی؟»

گفت:«دادم تا به روز رستاخیز میان من و تو نشان باشد که در آن روز کسانی که عصا دارند بسیار کمند.»

عبدالله بن انیس عصارا به شمشیر خویش پیوست و همچنان با وی بود وهنگام مرگ بگفت تا عصا را در کفن او نهاد ند و باوی به خاک کردند.

 

سنت و حدیث

 

سنت که بیشتر مسلمانان سنی به آن اعتقاد دارند ، عبارت از نقل قولهای محمد می باشد و بعد از قرآن مهمترین راهنمای دینی مسلمانان سنی به شمار می رود.

در هنگام بحث از سنت ، مسلمانان تا آنجایی که آنرا به سود خود می دانند از آن جانبداری می کنند و زمانی که با دانش و منطق ناهمگونی پیدا می کند ، می گویند ، چون این پدیده سنت و نقل قول میباشد ، نباید آنرا جدی گرفت و برایش ارزش قایل شد.

شیعیان به جای سنت به حدیث با وردارند که نه تنها شامل گفتارهای محمد و کردار و کارهای اوست ، بلکه گفتار امامها و سلوک و رفتار آنها را نیز دربر می گیرد. همانگونه که سنت بغیر از قرآن ، از مهمترین پایه های دین اسلام به شمار می رود ، حدیث نیز پس از قرآن مهمترین رکن دین اسلام به شمار بوده و هنگام گفتگو تا اندازه معینی مورد پذیرش شیعه ها می باشد.

به گونه کلی با خواندن سنت و حدیث و تاریخ اسلام ، می توان گفت که محمد و جانشینانش با وعده و تهدید ، دین اسلام را روی خون افرادی که مایل به پذیرش اسلام نبودند ، برپا کردند. برای مثال ، طبری گزارش میدهد ، پس از آنکه طایفه یهودی بنی قریضه به محمد ولشگریان او تسلیم شدند ، بنا به امر محمد افراد این طایفه را به بند کشیدند وپس ازچندی همگی مردان این طایفه باضافه یک زن را سربرید ند. پس از این کشتار دسته جمعی ، زنها و فرزندان آنها را به نام کنیز و برده بین خود پخش کردند و محمد و یارانش اموال و دارایی های آنها را چپاول کردند.

طبری درباره این وحشیگری مسلمانها درباره قوم یهود ، می نویسد ، محمد گفته است ، او این کشتار و غارت اموال و دارایی های قوم بنی قریظه را برای رضایت جبرئیل انجام داده است. زیرا ، او از محمد خواسته بود که به چنین کشتار و تاراجی دست بزند. نمونه دیگر از کارهای محمد ، غارت کاروان قریش در جنگ بدر است. طبری دراین باره می نوسد ، پس از آنکه محمد آگاهی یافت که یک کاروان پر ثروت به رهبری ابوسفیان که از خویشاوندان او بود ، از شام به مکه می رود ، تصمیم به غارت و چپاول آن گرفت. برای اجرای این هدف ، محمد و پیروانش با کاروان یاد شده درگیر شدند و پس از پیروزی بر آن ، بیشتر مردان آنرا که شامل نهصد نفر مرد ، زن و کودک بودند ، گردن زدند و زنها و کودکان آنها را به اسارت گرفتند و در بازارهای برده فروشی عربستان به فروش رسانیدند.

جای شگفت است که مسلمانها هنوز هم غارت و چپاول و کشتار کاروان قریش را از کارهای مهم و شایسته محمد میدانند و به این کشتار و خونریزی فخر می ورزند

 

قرآن

 

 

کتاب قرآن ، قانون اساسی دین اسلام و مهمترین پایه این دین به شمار میرود. همه مسلمانان جهان ، از هر شعبه ، دسته و مسلکی باور دارند که کتاب قرآن بجز « آیه های شیطانی » واژه به واژه بوسیله جبرئیل از سوی الله به محمد وحی و دیکته شده است. هرگاه ، متن قرآن را با دقت بررسی کنیم خواهیم دید که اصول و احکام آن با فرهنگ و منش نیک هیچگونه همسوئی ندارد. این حقیقت حتی برای رهبران دین اسلام هم آشکار است. به همین سبب آنها کوشش می کنند با تفسیرهای گوناگون بنمایه متن قرآن را به سود خود چرخش دهند تا کسی به نکات ضعف « گفتار الله » پی نبرد.

فقها و رهبران اسلامی با این ترفند ، علم کاذبی به وجود آورده اند که دانش اسلامی نامیده می شود. به همین سبب هنگامیکه پرفسور حمید ابو سعید پیشنهاد کرد ، که باید درونمایه قرآن را با دانش امروزی بررسی کرد. این گفته پرفسور حمید ابو سعید این فقها را چنان بخشم درآورد که حتی بزرگترین دانشگاه مذهبی اسلام درجهان که دانشگاه الازهر نام دارد و در قاهره واقع می باشد ، فتوای کشتن او را صادر میکند.

رهبران اسلامی در برابر بی پایه بودن درونمایه قرآن و ناهمگونی های آن با دانش امروزی ، به این دلیل دست یازیده اند که چون درونمایه سوره ها و آیه های قرآن پیچیده و مشکل است ، هر کسی نیروی فهم و ادراک آنرا ندارد و بدین سبب رهبران دین وملاها باید آنها را برای پیروان دین اسلام ، تعبیر و تفسیر کنند. مفهوم این دلیل آنست که رهبران اسلام ، قدرت الله را در وحی اصول و احکامی که به مسلمانان درس زندگی باید آموزش بدهد ، نادیده می گیرند و زیرپا می گذارند.

درحالیکه الله در

 

بنابراین ، هنگامیکه الله در کتاب قرآن چندین بار می گوید ، قرآن را بسیار واضح و روشن نازل کرده تا فهم و درک آن بر همگان آسان باشد ، آنهم اعرابی که بیشتر آنها بیسواد و چادرنشین بودند ، چگونه می توان گفت ، پس از 1400 سال ، مردم با دانش امروزی ، قدرت و فهم و درک آیاتی را که الله می گوید ، ساده و روشن نازل شده ، نداشته باشند.

 

و طبق متن آیه ذیل متا لعه کتا بهای دیگر لزومی ندارد.

سوره : الانعام

«58»   كليدهاى غيب‏، تنها نزد اوست‏؛ و جز او، كسى آنها را نمى‏داند. او آنچه را در خشكى و درياست مى‏داند؛ هيچ برگى [از درختى‏] نمى‏افتد، مگر اينكه از آن آگاه است‏؛ و نه هيچ دانه‏اى در تاريكيهاى زمين‏، و نه هيچ تر و خشكى وجود دارد، جز اينكه در كتابى آشكار [قرآن] ثبت است‏.  

 

 

پروردگار

 

پیش از بررسی گفتار الله ( قرآن ) بی مناسب نیست ، شرح پالیده ای درباره پروردگار به خامه درآید تا تفاوت بین پروردگار و الله ( خدای مسلمانان ) روشن شود.

بدیهی است که درک و فهم گیتی ( آفرینش ) برای افراد بشر امکان ناپذیر است چه رسد به اینکه کوشش کنیم پروردگار را محدود خود درک کرد.

هنگامیکه بشر بمراتب کوچکتر از آن باشد تا بزرگی و فروشکوه آفریده و جهان هستی را حتی در پندار درآورد ، چگونه می تواند درباره آفریدگار جهان سخن سرایی بکند. دانش و خرد بشر ، بمراتب ناچیزتر از آنست که حتی کوچکترین ذره هستی را که اتم باشد ، به گونه کامل درک نماید و راه دگرگونی آنرا تا رسیدن به مرحله انرژی و نیرو ، موشکافی کند ، چه رسد به درک و فهم جهان هستی!

می دانیم که عظمت و بزرگی کره زمین در برابر فروشکوه جهان هستی تا آن اندازه ناچیز است که براستی باید آنرا تا حدود هیچ به شمار آورد.دانش ستاره شناسی به ما می آموزد که بزرگی کره زمین در برابر کهکشان  خود همانند ذره ای شن است در برابر تمامی شن های کویرها و اقیانوسها. همچنین بزرگی کهکشان زمین را در برابر فروشکو جهان هستی ، باید همانند قطره آبی در برابر آبهای همه اقیانوسها به پندار آورد. به گونه ای که می دانیم ، یک ذره نور در یک ثانیه مسافتی در حدود هفت برابر دور کره زمین را می پیماید. دانش ستاره شناسی به این واقعیت دست یافته است که مسافت پهنه جهان هستی در حدود 26 میلیارد سال نوری است. حال که مغز بشر قدرت آنرا ندارد که حتی مسافت یک سال نوری را در پندار آورد ، چگونه می تواند 26 میلیارد سال نوری را حتی در اندیشه پندار کند!

برای اینکه بتوانیم تا اندازه ای رقم 26 میلیارد را در پندار خود راه دهیم ، باید بدانیم که هرگاه ماشینی بدون درنگ بتواند شب و روز پشت سرهم از شماره 1 تا 26 میلیارد را به حساب درآورد ، این کار بیش از پنج سد سال به درازا خواهد انجامید و همین امر ، نشانه کوچکی در برابر جهان هستی خواهد بود.

اگر فرض کنید که یک حیوان ناچیزی مانند مورچه بتواند به ساختار و مکانیسم یک هواپیما پی ببرد ، ولی ما افراد بشر توان درک راز هستی را نخواهیم داشت. باید دانست که تفاوت تکامل  مورچه با انسان ، در حدود چند صد میلیون سال ، ولی تفاوت ما افراد بشر در برابر بزرگی جهان هستی ، در حدود 26 میلیارد سال نوری است. حال اگر این سنجش را از نگر علمی چندان مناسب به نظر نیاید ، ولی باید پذیرفت که هرگونه گفتگو درباره اعمال و کردار پروردگار با فهم و خرد انسان ناهمگون می باشد.

 

الله

 

مسلمانان جهان بر این باورند که پروردگار آنها همان اللهی است که در حدود 1400 سال پیش قرآن را که دارای 140 سوره می باشد بوسیله جبرئیل به محمد وحی کرد. بدیهی است که آیه های قرآن به گونه سوم شخص مفرد به خامه درآمده ، ولی گاهگاهی به آیه هایی برمی خوریم که از سوی خود محمد گفته شده و نمی تواند به الله بستگی داشته باشد که از جمله آنها می توان آیه های سوره الفاتحه

 ( نخستین سوره قرآن ) را برشمرد.

در قرآن فروزه های الله ناهمگون ذکر شده است. در بیشتر آیه ها ، الله توانا و دانای کل به شمار رفته و در برخی آیه ها از او به عنوان شخصی ناتوان و بیمار نام برده شده است.

 برا ی مثال

 

حال چرا الله مانند یک فرد بینوا و درمانده اینچنین به بنده آفریده شده خود ، اهانت می کند و ناسزا می گوید و او را نفرین می کند ، جای بسیار بررسی و کنکاش دارد.

برخی اوقات ، الله در قرآن دانا و آگاه کل است و گاه نیز نمی داند که کره زمین را چگونه آفریده است. برای مثال ،

 

 همچنین چندین بار با وجود اینکه خود را دانای کل می داند ، می گوید که او آسمان را در 7 طبقه بنا کرده است

 ( آیه 29 سوره 2 )   او كسى است كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد، سپس به آسمان پرداخت‏، آنها را هفت آسمان استوار كرد و او به هر چيزى داناست.   

 

. همچنین شایان توجه است که الله در

 آیه 86  سوره 18 میفرمایند: تا به غروبگاه آفتاب رسيد؛ ود ید كه خورشيد در چشمه تيره و گل‏آلودى فرو مى‏رود؛ و در آن جا قومى را يافت‏؛ گفتيم‏: (اى ذو القرنين‏! آيا مى‏خواهى [آنان‏] را مجازات كنى‏، و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب نمايى‏؟

 

برسی اصول و احکام قرآن ، نشان می دهد که درونمایه قرآن از متون تورات و انجیل برداشت شده است. برای مثال ، آنچه که در تورات درباره آفرینش زمین و آسمان ، خلقت آدم و حوا در بهشت و بیرون انداختن آنها از بهشت آمده و البته هیچگونه همخوانی با دانش و منطق ندارد ، در قرآن نیز تکرار شده است.

گروهی می گویند ، برای اینکه اصول و احکام قرآن را بتوان به خوبی وبایستگی درک کرد ، باید به کلیت متون آن توجه داشت و نه اینکه به برخی از تکه ها و پاره های آن اشاره کرد. در حالیکه با هر روشی که به درونمایه قرآن توجه شود ، نابخردانه بودن اصول و موازین آن آشکار می گردد.

 

 

چگونگی رفتار الله با افراد انسان ، بخشی از آفریده های خود

 

در حالیکه بشر شامل دو جنس زن و مرد می باشد ، ولی درونمایه قرآن نشان می دهد که بین حقوق زن و مرد بهیچوجه برابری وجود ندارد وقرآن مردها را بر زنان برتری داده است.

آیه 34 سوره 4 ( نساء )

« مردان را بر زنان حق تسلط ونگهبانی است، برای اینکه خدا بعضی را بر برخی دیگر برتری داده است و به دليل آنكه از اموالشان خرج میكنند. پس‏، زنان درستكار ، فرمانبردارند و به پاس آنچه خدا (براى آنان‏) حفظ كرده‏، اسرار (شوهران خود) را حفظ مى‏كنند. و زنانى را كه از نافرمانى آنان بيم داريد (نخست‏) پندشان دهيد و (بعد) در خوابگاه‏ها از ايشان دورى كنيد و (اگر تاثير نكرد) سپس آنان را بزنيد؛ پس اگر شما را اطاعت كردند (ديگر بر آنها هيچ راهى (براى سرزنش‏) مجوييد، كه خدا والاى بزرگ است

 

 در قرآن ارزش گواهی یک مرد ، دو برابر گواهی یک زن می باشد.

آیه 282 سوره 2 ( بقره ) در این راستا می گوید :

« ای کسانی که ایمان آورده اید ، هنگامی که با نسیه و وام معامله می کنید و زمانی معین برای آن ویژگی می دهید....  دو تن از مردان گواه آورید و هرگاه دو مرد نیابید ، یک تن مرد و دو زن گواه گیرید.... »

 

آیه 11 سوره 4 ( نساء )

 ، سهم پسران را ازارث دو برابر دختران تعیین کرده و این دوگانگی وستمگری درباره حقوق زن در آیه های بعدی در تمام چینه های گوناگون خویشاوندان نسبی و سببی ادامه می یابد.

قرآن به یک مرد اجازه می دهد ، تا با چند زن ازدواج کند.

 آیه 129 سوره 4 می گوید : « شما هرگز نتوانید میان زنان به عدالت رفتار کنید و هر اندازه که عادل و درستکار باشید ، پس به تمام میل خود یکی را بهره مند و آ ن دیگری را محروم نکنید.... »

 

آیه 24 سوره نساء

 به مردان اجازه میدهد ، زنانی را که در جنگها اسیر می کنند ، ولو آنکه شوهر داشته باشند ، مورد تجاوز جنسی قرار دهند. این آیه می گوید :

« نکاح زنان شوهردار برای شما حرام شده ، مگر زنانی را که در جنگها تصرف می کنید.... »

زنهای باایمان باید خود را با چادر بپوشانند تا مردها آنها را آزار ندهند.

 آیه 59 سوره 33 ( احزاب ) در این باره می گوید :

« ای پیامبر به زنان و دختران خود و زنان مؤمنه بگو که خویشتن را با چادر بپوشانند.... »

آیه223 سوره 2 ( بقره )

  زنان کشتزارهای مردها هستند ، بنابراین ، مردها هر گاه و هر گونه که میل دارند ، می توانند کشتزارهای خود را در اختیار بگیرند و با آنها نزدیکی کنند.

 

 هر گاه مردی با زنی حتی در حالت سایش و مالش نزدیک شود ، باید بعد از آن خود را تمیز کند. ولی ، زن بر اثر تماس بدنی با مرد چرک و ناپاک نمی شود. حکم این فرضیه در

آیه 6 سوره مائده

ای اهل ایمان ، هنگامی که قصد نمازگزاری دارید ، صورت و دستها را تا آرنج بشویید و سروپا را تا برآمدگی پا مسح کنید و هرگاه جنب هستید ، پاکیزه شوید... و هرگاه با زنان مباشرت کرده اید و آ ب نیابید تیمم (با خاک) کنید.

 

از دگر سوء الله بشر را به سه بخش تقسیم کرده است :

1 ـ مسلمان

2 ـ کافر با کتاب

3 ـ کافر بدون کتاب

 

 

1 ـ مسلمان

                                            

 

در قرآن مسلمانها از هر لحاظ بر دیگران برتری داده شده اند ، ولی چون این الله دانای کل به گونه کامل آگاه نیست که چه کسی مسلمان راستین می باشد ، ناچار باید او را بیازماید و سپس به بهشت روانه اش دارد. آیه های زیر ، شرح دهنده این دیدمان می باشند :

هرگاه مسلمانها سرانجام از آزمایشهای الله پیروز بدر آیند ، بنا به خواسته او وارد بهشت می شوند. بهشتی که دارای فروزه های یک عشر تکده تکامل یافته می باشد.

بهشت را در پندار ترسیم کرده و افزون بر حوریهای بهشتی که دست هیچ مردی به آنها نرسیده ، پسرانی مانند لؤلؤ مکنون در پیشگاه بهشتی ها مشغول خدمتگذاری می باشند و به آنها شراب زنجبیل پیشکش می کنند.

آیه های 17 تا 24 سوره تور(52) 

«17»  پرهيزگاران در بوستانها و ناز و نعمت‏اند.    «18» از آنچه پروردگارشان به آنان ارزانى داشته است‏، خرمند، و (از اينكه‏) پروردگارشان از عذاب جهنم در امانشان داشته است‏.    «19» به خاطر كارهايى كه كرده‏ايد، به گوارايى بخوريد و بياشاميد.   «20»  بر تختهاى رديف شده تكيه زده‏اند، و آنان را جفت حوريان درشت‏چشم گردانيم‏«21» و كسانى كه ايمان آورده‏اند و زاد و رودشان در ايمان از ايشان پيروى كرده‏اند، زاد و رودشان را به ايشان ملحق سازيم‏، و چيزى از (جزاى‏) عملشان نكاهيم‏؛ هر انسانى در گرو كار و كردار خويش است . «22» و ايشان را پى در پى از ميوه‏ها و گوشت (پرندگانى‏) كه خوش دارند مى‏دهيم‏«23»  در آنجا جامى را كه نه مايه بيهوده‏گويى و نه گناه است‏، از دست هم مى‏گيرند. «24»    و بر گرداگرد آنان جوانان مى‏گردند كه گويى ايشان مرواريد نهفته‏اند. «25»   و بعضى از آنان به بعضى ديگر به همپرسى روى آورند.  

 

 

2 ـ رابطه الله با کافرهای کتابدار

 

                                                مسیحی ها ( ترسایی ها )

 

رابطه الله با مسیحیان در قرآن دارای ناهمگونی های فراوان است. ابتدا ، الله مریم را باردار می کند و از او پسری به وجود می آورد.

 

اما الله پس از چندی از اینکه فرزندی به وجود آورده است ، پشیمان می شود و میگوید

 آیه 68 سوره 10 می گوید : « کافران قائل شدند که الله فرزندی پذیرش کرده ( که چنین نیست ) او منزه است و هم بی نیاز که هر چه در آسمانها و زمین است همه ملک خداست و شما کافران و مشرکان ( که بر خدا فرزند قائلید ) بر خود دلیلی ندارید. »

 

آیه های 72 و 73 سوره 5 ( مائده ) :

 «72»   به راستى كسانى كه گفتند خداوند يكى از (اقانيم‏) سه‏گانه است كافر شدند؛ و خدايى جز خداوند يگانه نيست‏؛ و اگر از آنچه مى‏گويند باز نايستند، كافرانشان به عذابى دردناك دچار خواهند شد4. «74»    به راستى كسانى كه گفتند خداوند همان مسيح بن مريم است‏، كافر شدند؛ حال آنكه مسيح مى‏گفت اى بنى اسرائيل خداوند را كه پروردگار من و پروردگار شماست بپرستيد؛ كه هر كس به خداوند شرك آورد، خداوند بهشت را بر او حرام مى‏گرداند و سرا و سرانجام او دوزخ است و ستمكاران (مشرك‏) ياورانى ندارند

 

یهودی ها

 

رابطه الله با یهودی ها نیز مانند مسیحیان دو جانبه است. زیرا ، الله نخست ، یهودیها را ملت برگزیده خود میداند

 آیه 32 سوره 44  

«30»   ما بنى اسرائيل را از عذاب ذلّت‏بار رهايى بخشيديم‏؛  «31» از فرعون كه مردى متكبر و از اسرافكاران بود!   «32» ما آنها را با علم [خويش‏] بر جهانيان برگزيديم و برترى داديم‏،  

 

. مسلمانها و محمدبن عبدالله پیامبر اسلام بنا به امر الله نخست به سوی اورشلیم نماز می گذارده ، ولی پس از آنکه دانای کل ( الله ) آگاه شد که یهودی ها محمد را به پیامبری نمی پذیرند و مسلمان نمی شوند ، دوباره فرمان می دهد که بار دیگر به سوی کعبه و یا بتکده اعراب در مکه نماز بگذارند. چندی بعد نیز الله یهودیان را جزء دشمنان بدتر از مسیحیان نام می برد.

آیه 82 سوره 5 ( ما ُيده )

« همانا دشمن ترین مردم نسبت به مسلمانها، یهودیها و مشرکان هستند....

 

3 ـ کافران بدون کتاب ( مشرکان )

 

مشرکان ، کافران بدون کتاب هستند ورابطه الله هم با آنها مانند مسیحیان و یهودیان دو جانبه می باشد. با توجه به اینکه هنگامیکه محمد در مکه بود ، قدرت و پیروان چندانی نداشت ، از ا ینرو از قول الله به آوردن چنین آیه هایی دست زد.   

آیه های 1 تا 6 سوره 109 ،

« بگو ، ای کافران ، من آنرا که شما می پرستید ، ستایش نمی کنم و شما نیز کسی را نمی پرستید که من ستایش می کنم و من هرگز آنچه را که شما می پرستید ، نخواهم پرستید و شما هم هرگز آنچه را که من می پرستم ، نخواهید پرستید. پس دین شما برای خود شما و دین من از آن خود من باشد. »

  

سپس ، هنگامی که محمد در مدینه به قدرت دست یافت و فرمانداری این شهر را در دست گرفت ، الله قادر متعال دستور داد

آیه 4  سوره 9

 « چون ماههای مقدس سپری شد ، مشرکان را هر کجا یافتید ، آنها را بکشید .... ولی اگر توبه کردند و نماز برپای داشتند و زکات دادند ، آزادشان کنید ، زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. »

 

بنابراین ، نباید در شگفت بود که مهسازان دین اسلام ، آیه هائی را که در قرآن آورده اند ، برای گمراه کردن و فریب دیگران بوده است. هر زمانی که اسلام آوران به ناتوانی می افتادند ، نرم زبانی کرده و سخنان دلفریبی مانند متن

 آیه1 تا 6 سوره 109 قرآن بر زبان می آوردند.

 و هرگاه که توانا و زورمند می شدند ، متون انسان ستیزانه ای مانند آیه های 4 و 29 سوره 9 را از آسمان برای مرد م نازل می کردند و در این راستا خود را از احساس گناه  وجدان نیز رها کرده بودند ، زیرا خود الله در قرآن سخن از مکار بودن خود برزبان می آورد و در

 

نکته بسیار شگفت انگیز در فرهنگ اسلامی آنست که الله به اصطلاح بخشنده و مهربان ، ابتدا افراد مخلوق و آفریده شده بوسیله خود را به گونه عمدی گمراه و زشتکار می کند و سپس به گروه اندکی از آفریده های خود که همان مسلمان ها باشند ، دستور می دهد ، آفریده های خود را که بنا به اراده خودش مسلمان نشده اند ، بکشند و آنها را به بردگی و کنیزی بگیرند و دارایی و اموالشان را به نام الله و برای خاطر رضایت او غارت و چپاول کنند.

حال چرا این الله بخشنده و مهربان چنین کار ددمنشانه و دور از خرد را انجام می دهد ، باید آنرا از نوادگان و پیروان رسولش محمد پرسش کرد.

 

پیمانکاری که الله برای مسلمانها در برابر افراد غیر مسلمان برگزیده

                      

 

آیه 122 سوره 9 :

« ای اهل ایمان با کافران از هر که با شما نزدیکتر است قتال کنید و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قدرت و پایداری حس کنند. »

 

 

الله ، گناهکاری که داوری می کند

 

 

 

آیه 12 سوره  8

« ویاد آرای رسول آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم ، مؤمنان را ثابت قدم بدارید که هما نا من ترس در دل کافران می افکنم تا گردنهایشان بزنید و همه انگشتانشان قطع کنید. »

 

همبستگی الله و محمد

 

در قرآن و اسلام ، الله و محمد ، دو روی یک سکه و بسیاربه یکدیگر نزدیک می باشند ، به گونه ای که گوئی آنها دو روان دریک کالبد می باشند. خواست محمد ، خواست الله بوده و الله نیز در راستای خواستهای پیامبرش گام برمی دارد. آیه های زیرتنها از سوره نسا گویای این واقعیت می باشند :

 

 

آیه 136 سوره نساء :

 « ای کسانی که ایمان آورده اید ، ایمان آرید به خدا و رسول او و کتابی که برای رسول خود فرستاد و کتابی که پیش از این فرستاده شد و هرکس به الله و فرشتگان و کتابهای آسمانی و رسولان و روز قیامت کافر شود ، سخت به گمراهی فرو مانده است. »

 

آیه 1-2 سوره انفال 

«1» پرسند ت از بهره‏هاى جنگ بگو آنها از آن خدا و پيمبر است پس بترسيد خدا را و اصلاح كنيد ميانه خويش را و فرمان بريد خدا و پيمبرش را اگر هستيد مؤمنا ن‏ «2» جز اين نيست كه مؤمنا ن آنا نند كه هرگاه ياد خدا شود بهراسد دلهاشان و هرگاه خوانده شود بر ايشان آيتهاى او بفزايدشان ايمان و بر پروردگار خويش توكّل كنند  

 

یگانگی هایی که در بالا شرح داده شد تا آنجا بین الله و پیامبرش پیش می رود که الله قادر متعال سرانجام در راه این شیفتگی ، اداره امور جنسی پیامبرش را بر دوش می گیرد و در راه برآوردن آرمانهای جنسی او با تمام وجود کوشا میشود. در این راستا ، الله میگوید

 

 آیه 50 تا 53 سوره 33

« ای پیامبر ما زنانی را که مهرشان ادا کردی بر تو حلال کردیم و کنیزانی را که به غنیمت نصیب تو کرد و ملک تو شد و نیز دختران عمو و دختران عمه و دختران خالو و دختران خاله آنها که با تو از وطن خود مهاجرت کردند و نیز زن مؤمنه ای که خود را به رسول بدون شرط و مهر ببخشد و رسول هم به نکاحش مایل باشد ، این حکم مخصوص توست دون مؤمنانی که حکم زنان عقدی و کنیزان ملکی مؤمنان را به علم خود بیان کردیم. این زنان که همه را بر تو حلال کردیم بد ین سبب بود که بر وجود تو در امر نکاح هیچ حرج و زحمتی نباشد. و خدا را بر بندگان مغفرت و رحمت بسیار است. تو ای رسول هر یک از زنانت را خواهی نوبتش را مؤخر دار و هر که را خواهی به خود بپذیر و هم آنرا که از خود راندی ، اگرش خواندی باز بر تو باکی نیست. این بهتر و موجب شادمانی دل و روشنی دیده آنهاست و هرگز هیچیک نباید محزون باشند بلکه به آنچه ایشان را عطا کردی باید خشنود باشند. و خدا به هر چه در دل شما مردم است آگاه است و خدا دانا و بردبار است. آی رسول بعد از این دیگر نه عقد هیچ زن بر تو حلال است و نه مبدل کردن این زنان به دیگر زن ، هر چند از حسنش به شگفت آیی و بسیار در نظرت زیبا آید مگر کنیزی مالک شوی و خدا بر هر چیز مراقت و نگهب ان است. »

 

آیه 53 سوره احزاب

« ای کسانی که به خدا ایمان آورده اید ، به خانه های پیامبر داخل نشوید مگرآنکه اذن دهد و بر سفره طعامش دعوت کند ، در آن حا ل هم نباید زودتر از وقت آمده و به ظروف غذا چشم انتظار گشایید ، بلکه زمانی که دعوت شده اید ، بیایید و چون غذا تناول کردید زود پی کار خود متفرق شوید نه اینکه آنجا برای سرگرمی و انس به سخنرانی بپردازید که این کار پیامبر را آزار می دهد و او از شرم به شما اظهار نمی دارد ولی خدا را از شما بر اظهار خود خجلتی نیست و هر گاه از زنان رسول متاعی می طلبید از پس پرده طلبید که حجاب برای آنکه دلهای شما و آنها پاک و پاکیزه بماند بهتر است و نباید هرگز رسول خدا را بیازارید و نه پس از وفات او هیچگاه زنانش را به نکاح خود درآورید که این کار نزد خدا گناهی بسیار بزرگ است. »

 

 

الله قادر متعال از مسلمانها تقاضای جان و ما ل می کند

 

آیه 19 سوره 9

« آنانکه ایمان آورده اند و از وطن هجرت گزیدند و در راه الله به مال و جانشان جهاد کردند ، آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان بویژه رستگاران و سعادتمندان دو عا لمند. »

آیه  9-11     سوره  61                

«9»   اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمائى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى مى‏بخشد؟!  «10»   به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين براى شما [از هر چيز] بهتر است اگر بدانيد!  «11»   [اگر چنين كنيد] گناهانتان را مى‏بخشد و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى‏كند كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى‏دهد؛ و اين پيروزى عظيم است

 

رشک الله بر مخلوقات خود

 

آیه 15 تا 16 سوره 64 :

« ای اهل ایمان زنان و فرزندان شما هم برخی دشمن شما هستند ، ازآنان دوری کنید و اگراز آنان عفو و آمرزش و چشم پوشی کنید ، الله هم بسیارآمرزنده و مهربان است. به حقیقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و آزمایش شما هستند و نزد الله اجری عظیم خواهد بود. »

 

آیا می توان پذیرفت که پروردگار جهان حتی بر عشق و مهربانی آفریده های خود رشگ برد؟ بدیهی است که عشق و علاقه افراد بشر به یکدیگر و به ویژه شیفتگی و دلبندی آنها به فرزندان و افراد خانواده خود یک فروزه غریزی و اهورائی است ، ولی الله و پیامبر او در راستای منافع خود حتی این فروزه غریزی را نیز از افراد بشر دریغ میدارند. دلبستگی بین افراد بشروحیوانات یکی از مهمترین شرایط زندگی است که پایه و اساس همبودگاه بشر بر آن استوار شده است ، بنابراین ، چگونه میتوان پذیرفت که خداوند انسان را از این فروزه ای که فرنود و هدف زندگی اوست ، محروم کنند! اگر پدر و مادر مایل نباشند ، حتی با از جان گذشتگی از فرزندان خود نگهداری کنند ، چگونه یک نوزاد ناتوان و سست میتواند بدون غذا و پرستاری رشد بکند.؟

 

 

ترور مذهبی که زاییده باورهای تباه گر و ضد بشری است

 

مسلمانان متعصب وسرسخت همانند یک بمب ساعتی هستند که هرلحظه میتوانند با منفجر کردن خود سبب نابود خود ودیگران شوند ، زیرا آنها با خرافه گرائی دینی، خود را آلت دست و قربانی هدفهای نابکاران دکاندار دینی قرار میدهند.

هیچ انسان خرد آگاهی نمی تواند بپذیرد که یک ملت و یا گروهی از افراد بشر که مذهب معینی را تشکیل داده اند ، انسانهای خوب و فرهیخته و یا بر عکس ، افرادی بد و ناشایست باشند. بدیهی است که پروردگار جهان برای نگهداری و ادامه نسل انسانها و حیوانات در ژن آنها فروزه بس ارزنده ای به ودیعه گذاشته که « عشق و شیدایی » نامیده می شود. این فروزه سپنتا که جوهرهنجار آفرینش را تشکیل میدهد ، بوبژه در عشق پدرومادر نسبت به فرزندان و بر عکس کاربرد پیدا می کند. فرآیند این فروزه اهورائی که ما آنرا « وجدان » می نامیم ، سبب و انگیزه می شود که افراد بشر و همچنین حیوانات به گونه ناخودآگاه آنچه را بر خود نمی پسندند ، بر دیگران نیز روا ندارند. همین فروزه اهورایی است که سبب میشود ، افراد انسان از ارتکاب ستمگری نسبت به همنوع خویش خود داری کند. تنها یک مورد در زندگی انسان وجود دارد که این فروزه اهورائی را در انسان سست و کرخت می سازد و آن هنگامی است که فرد بشر و یا حیوان گرسنه و از تغذیه محروم میشود. در غیر آنصورت « وجدان بیدار » باید پیوسته راهنمای اندیشه و منش بشر بوده و او را از تجاوز به حقوق دیگران باز دارد. شوربختانه ، هنگامی که افراد بشر برای ایمان آوردن به باورهای ویژه زیرشستشوی مغزی قرارمیگیرند، آنچنان خرد، هوش وهمچنین وجدانشان از کارمیافتد که فرد انسان به یک ماشین کشتار دیگران و چپاول و غارت اموال آنها دگردیس می شود. آنگاه چنین فردی که با شستشوی مغزی دیو سیرت و گمراه شده ، کوشش می کند ، افرادی را که نسبت به او دگراندیش هستند بوسیله ترور زیر فرمان خود درآورد و آنها را با اندیشه ها و باورهای ددمنشانه خود شرطی و آلوده کند. این واقعیت تلخ در رویدادهای تاریخی به خوبی آشکار می باشد. به درستی می توان ادعا کرد ، کمتر کسی را میتوان یافت که دین خود را از روی خرد برگزیده باشد ، بلکه دین و مذهب افراد مردم ناخودآگاهانه به گونه موروثی و از راه شستشوی مغزی بوسیله نزدیکان و اطرافیانشان به آنها تلقین و تحمیل می شود. بنابراین، هیچگاه نمیتوان دین را یک فروزه آسمانی دانست که به خواست پروردگار بستگی داشته باشد. بر پایه همین فرنودگرایی، باور به اینکه پروردگار برای خود دستیاری برمیگزیند که میانجی بین او و افراد بشر باشد ، به دانش و خرد هیچگونه هم آهنگی ندارد. زیرا ، اگر باور داشته باشیم که پروردگار توانای کل میباشد، پس او نیازی به دستیار و میانجی نخواهد داشت تا پیام خویش را به افراد بشر برساند. حال اگر بپذیریم که پروردگار برای آگاهی دادن به افراد بشر به پیامبر و نماینده نیاز دارد ، آنگاه دیگر نمیتوان او را توانای کل به شمار آورد.

اکنون اگر دین و یا کسی خود را نماینده پروردگار شناختگری میکند ، به پیروان و سر سپردگان خود وانمود کند که خواست پروردگار ایجاب می کند که دگراندیشان را نابود و دارایی های آنه را چپاول کنند ، بدیهی است که این خرافه گویی های ددمنشانه که جنگها و خونریزیهای فراوانی را به دنبال خواهد آورد، هدف آنها تنها و تنها سود و منفعت بنیانگزاران این باورهای خرافی گمراه کننده و انسان ستیزانه خواهد بود.

باید همچنین توجه داشت که هر اندازه که با گذشت زمان بر کارآئی ابزارهای جنگی افزوده میشود ، به همان نسبت نیز آسیب و زیان باورهای دینی و خرافی نیز بیشتر خواهد شد. ولی ، هرگاه فکر کنیم که تنها با جنگ و ستیز میتوان بر آرمانهای تبهکارانه و بشر ستیزانه سوداگران دینی پیروز شد ، مرتکب اشتباه بزرگی خواهیم شد. درست است که گاهی اوقات برای پیشگیری از جنگ و ستیزهای بزرگ و دامنه دار ناگزیر باید پیروان و سرسپردگان گمراه شده این باورها را خلع سلاح کرد ، ولی شایسته ترین روش برای پیکار با این گمراهان اهریمنی ، افشاگری باورهای خرافی آنها و آگاه کردنشان به حقایق همراه با پند و گفتارهای خردمندانه میباشد. تردید نیست، در کیش و آئینی که پاداش کشتار دگراندیشان زندگی جاودانی در بهشت خیالی وهمخوابگی با هوری های زیبا پیکر که دست جن و انس به آنها نرسیده ، باشد ، دیگر گمراه شدگان خرافه پرست از کشته شدن ترس و بیمی به خود راه نخواهند داد.

بدیهی است که پیکار با این فرهنگ تبهکار و نا انسانی به سبب اینکه دارندگان آن از موهبت های خرد و دانش بهره ای ندارند ، کار آسانی نیست. بنابراین ، افراد بشر پیش از آنکه بوسیله خرافاتی که پیامبران گوناگون در مغز آنها کاشته اند به نابودی و نیستی کشانیده شوند ، باید به خود آمده و بدانند و درک کنند که پروردگار آفریننده هستی ، شناختش از پندار و اندیشه ما فراتر بوده و چنین پروردگار جهان آفرینی نیازی به دستیار و میانجی ندارد.

جای بسیار شگفت است که گمراهانی که بوسیله اندیشه های خرافی افسون شده اند ، باور دارند که پروردگار بخشنده و مهربان که دانا و توانای کل نیز می باشد ، همانند یک دیو زشت سیرت وخونخوار، به گروهی از آفریده شده های خود فرمان میدهد تا گروههای دیگر را کشتار و اموال و دارایی آنها را غارت و چپاول کنند.

سرانجام اینکه ، در این زمان که تسلیحات اتمی ، شیمیایی و میکروبی ، روز به روز گسترش مییابد، باید کوشش کرد تا با افشاگری همه جانبه از افکار گمراه کننده وخرافاتی دکانداران دین پرده برداشت وگرنه این ریاکاران مذهبی با شستشوی مغزی که مبنای آن وعده های پوچ به بهشت و جهنم میباشد خواهند توانست همانند پیشوایشان تنها برای منافع شخصی خود افراد بشر را طعمه جنگ و خونریزی کنند.

                                        

              بابک خرمدین

http://www.mpahlavi.blogspot.com/

http://www.rezafazeli.com/

http://www.ramzeazadi.com/

http://www.iranpressnews.com/

http://www.zandiq.com/sections

http://www.derafsh-kaviyani.com/parsi/